۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

وای بر حال جامعه ای که در آن شانه های جلاد، آخرین پناهگاه اشک های محکوم است!!!!!

جوان اعدامی را در حالی که سرش را بر روی شانه های جلادش گذاشته و گریه می کند،به راستی که این عکس یکی از درد آورترین عکس های تاریخ بشر است! قربانی محکوم به اعدام با موج عظیمی از هم میهنانش مواجه می شود که برای تماشای مردنش صف کشیده اند و منتظرند تا هر چه زودتر طناب دار به دور گردنش انداخته شود.

وی به یاد می آورد که تمام جرمش فقیری و نداری بوده و جانش را برای دزدیدن هفتاد هزار تومان پول بی ارزش از دست داده است؛ به یاد می آورد که از بی شرافتی و بی غیرتی و بی مهری همین مردمان تماشاگر اعدام بوده که زندگیش تباه شده و جوانی اش سیاه گشته و عمرش بر باد فنا رفته است؛ بیشتر فکر می کند و در می یابد که اگر این جماعت به همین اندازه که برای دیدن مرگ وی شوق و ذوق داشتند، برای بهبود شرایط زندگی های شان تلاش می کردند، وی دیگر مجبور به دزدیدن هفتاد هزار تومان پول نمی شد.

دیگر وفت رفتن رسیده و لحظات پایان زندگی اش است و نفرتی از کشورش، مردمانش، هم شهریانش و تمامیِ آن آدمک های بی وجدانی که جمع شده اند تا مرگ انسانیت را تماشا کنند در دلش وجود دارد و هیچ کسی را پاک تر، نزدیک تر و بی ریا تر از جلادش نمی یابد تا بر روی شانه های گریه کند! گریه قربانی بر شانه های جلاد، یعنی مرگ روحی جامعه ای پست و بی ارزش! یعنی نابودی تمدن و فرهنگی چند هزار ساله و یعنی مرگ تدریجی ایران!

۱ نظر:

  1. این جوان وامثال آن زیادند واینان پرورش یافته همین جامعه هستند جامعه بیمار که درآن خودخواهی بیش ازهرفرهنگی رایج هست. درسته جامعه ای که روبه قهقراست ولیاقت انچه که برآن میرود را داردلعنت برجامعه ای که دیدن مرگ یک انسان برایش لذتبخش است.مردمانی که به دانایی نرسند سرانجام به خیمه بردگان راه خواهندیافت.

    پاسخحذف